واژه مرگ، مانند كلمه زندگی، هستی و پیدایش، مفهوم روشن و عامی دارد كه بر كسی پوشیده نیست. امّا در آن سوی این مفهوم همگانی و روشن، چیزی قرار دارد كه شاید هرگز برای كسی درست و دقیق معلوم نگردد و شناخته نشود. علی علیهالسلام در اسرار و رموز مرگ میفرمایند:
«أیها الناس، كل امری لاق ما یفر منه فی فراره؛ والأجل مساق النفس، والهرب منه موافاته. كم اطردت الأیام أبحثها عن مكنون هذا الأمر فأبی اللّه إلا إخفاءه. هیهات! علم محزون!»
«هر كه از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبرو خواهد شد! چرا كه اجل در كمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است! وه كه چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! امّا خواست خدا این بود كه این اسرار همچنان فاش نشوند! هیهات! چه دانشی سر به مهر!».
امّا در میان این پدیدههای میرا و فانی، تنها انسان است كه از این سرنوشت، یعنی مردن خبر دارد. همه جانداران میمیرند، ستارگان و كهكشانها فرو میپاشند، امّا نمیدانند كه میمیرند و نمیفهمند كه خواهند مرد! جز انسان كه میداند و میفهمد كه خواهد مرد.
انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه، نیست. بلكه بهتدریج با مفهوم مرگ آشنا میشود.
موجوداتی كه مرگ ندارند و نیز موجوداتی كه از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره نداشته نگران هم نیستند. امّا انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصا با آگاه شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی درباره مرگ، بر ذهن و اندیشه او سنگینی میكنند:
ـ مرگ یعنی چه ؟ ـ چرا باید مرد؟ ـ چگونه میمیریم؟ ـ بعد از مرگ چه میشود؟ ـ چه كسی یا كسانی از راز مرگ آگاهند؟ ـ میتوان مرگ را چارهجویی كرد؟ ـ آیا روحی داریم كه با مرگ نابود نشود؟ ـ سرگذشت این روح ـ اگر باشد ـ پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟ ـ سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟ و دهها پرسش دیگر.
و بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسشها، تلاش كرده است. اگر چه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانهبافان و اسطوره پردازان، هر یك به نوعی به این پرسشها پاسخ دادهاند؛ امّا مرگ برای انسان همچنان یك معمّا و راز ناگشوده است.
اینك در این مقاله برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب در میان نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگاندیش، برای حلّ این معما بهره گیریم.
● مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدّش معرفی كرد باید گفت كه: مرگ پایان زندگی دنیوی است. چنانكه علی علیهالسلام میفرمایند: «اَلْموت غایته و «بالموت تختم الدنیا.»
این تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است. به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد. مرگ به همه مسئولیّتها، تلاشها، آرزوها و هدفهای دنیوی انسان پایان میبخشد. امّا از این تعریف چیزی كه میفهمیم آن است كه مرگ زندگی را به پایان میرساند؛ ولی درباره خود مرگ و دنیایی كه با مرگ آغاز میگردد چیزی به دست نمیآید. اكنون به ذكر نكاتی درباره مرگ میپردازیم:
۱ـ مرگ و مشكلات بیان ناپذیرش
امام علی علیهالسلام میفرمایند:
«واِنّ للموت لغمرات، هی افظع من ان تُستغرق بصفهٍٔ اوتعتدل علی عقول اهل الدّنیا.»
مشكلات مرگ چنان پیچیده و دردناكند كه به وصف در نمیآیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمیشوند. و نیز میفرماید:
«فغیر موصوف ما نزل بهم»
حالات و عوارضی كه در دم مرگ پدید میآیند، قابل توصیف و بیان نیستند. در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را میتوان مطرح كرد:
اوّلاً ـ مرگ یك تجربه شخصی است كه شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست میدهد. بنابراین نمیتواند تجربهاش را با دیگران در میان بگذارد. ما كسی را پس از مرگش نمیبینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم.
ثانیا ـ پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است كه اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف كنند، نخواهند توانست:
«فلو كانوا یَنْطِقون بها لعیّوا بصفهٔ ما شاهدوا واوما عاینوا.»
ثالثا ـ جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست. یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بیخبریم.
رابعا ـ اگر قرار است كه انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتما باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در كار باشد؛ وگرنه، همه انسانها یكسان عمل خواهند كرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود. مثلاً اگر چنین بود كه هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر میشد و همه مردم آشكارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را میدیدند؛ طبعا همه یكسان عمل میكردند. چنانكه در حیات دنیوی غالبا آن جا كه هدفها روشن و نتیجه كار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمیگردند.
باری، به هر دلیل، مرگ در هالهای از راز و رمز قرار دارد:
«كس نمیداند كه مرگ چگونه وارد خانه میشود؟ چه سان جان كسی را میستاند؟، چگونه بر جنین در شكم مادر دست مییابد؟ او به سراغ جان جنین میرود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن مینهد؟ یا آن كه مرگ از همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟»
۲ـ وصف عرفی مرگ
گاهی علی علیهالسلام به وصف عرفی مرگ میپردازد و آن را برابر فهم توده مردم توصیف میكند. منظور من از توصیف عرفی، همین است كه مرگ را پایان زندگی، پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذّات و كامجوئیها بدانیم. اینك نمونههائی از وصف عرفی مرگ كه بر زبان مولای متقیان علی علیهالسلام جاری شده است:
«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است. دوران عافیت به بیماری و درد پایان میپذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست. مرگی كه دست انسان را از دنیا كوتاه كرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد. با تن لرزهها، دردهای جانكاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریاد خواه، كه از یاران و خویشاوندان و همسران كمك میخواهد، اما كاری از دست كسی بر نمیآید، و گریه هم سودی ندارد. از افتادن در تنگنای گور و تنها و بیكس در گورستان ماندن چارهای نیست. آن گاه كرمها، تكه پاره تن او را برده و پوسیدگی، طراوت تن را لگد كوب كرده، و گذشت روزگار همه آثار او را به باد فنا و فراموشی میسپارد. تنهای نازنین میگندند و استخوانهای محكم پوسیده میشوند، روح در زیر سنگینی اعمال میماند، و چیزی را كه از غیب شنیده بود با چشم یقین میبیند. امّا چه سود؟! كه دیگر بر كارهای نیك چیزی نمیتوان افزود و از لغزشها چیزی نمیتوان كاست.»
در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است كه میفرمایند:
«انّ الموت لزائر غیر محبوب و واتر غیر مطلوب وقرن غیر مغلوب.»
«مرگ مهمانی است ناخوشایند! كه ناخواسته از یار و دیارمان جدا میكند. حریفی كه كسی هماوردش نیست.»
۳ـ مرگ از نگاه دیگر
آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ بود. وصفی در حدّ فهم عموم و برای عامّه مردم. امّا وصف مرگ به همین جا ختم نمیشود. مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است. پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است. یعنی مرگ دریچهای است برای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیّت.
علی علیهالسلام هم میفرمایند:
«ولو عاینتم ما قد عاین من مات منكم لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُم وسمعتم واطعتم ولكن محجوب عنكم ما قد عایَنْوا و قریبٌ ما یُطْرَحُ الحجاب.»
مرگ، ما را با دنیای تازهای روبرو میكند كه همه عوالم آن برای ما شگفتانگیز ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پردهای امكان مییابد كه به دست مرگ فرو افتد. و نیز میفرماید:
«ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید كه: هر كه میمیرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر پوسیده میشود در باطن چیزی از ما پوسیده نمیشود بلكه پایدار میماند.»
مرگ از همان آغاز حضورش ارزشها را وارونه میكند. ما در این دنیا، خلق را میبینیم و حق را نمیبینیم؛ با مجاز آشنائیم و از حقیقت بیگانه. و لذا ارزشها و ارزش گذاریهای ما براساس معیارهای حیات مادّی و دانش محدود دنیوی است. با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینشهای دیگری اساس ارزشها و ارزیابیهای ما قرار میگیرند. و لذا، انسان دست پشیمانی میگزد و از دلبستگیهای خود دست میشوید و آرزو میكند كه ای كاش او به دنبال این دنیا نمیرفت:
«فهو یعضُّ یده ندامهٔ علی ما اصحر له عند الموت من أمره، و یزهد فیما كان یرغب فیه أیَّام عمره، و یتمنَّی أنَّ الذی كان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه.»
فلاسفه بزرگ اسلام همچون ابن سینا و سهروردی، تعلّق روح را به جسم، مانع توجّه او به كمال و نقص روحی خود دانسته، و همین عامل را دلیل غفلت او از لذّات روحانی و رنجهای عقلانی میدانند. ابن سینا میگوید:
«كمال نفس ناطقه در آن است كه از لحاظ وسعت و عمق معرفت، تبدیل به جهان معقولی گردد كه دقیقا موازی و مطابق با جهان عینی باشد و به حسن مطلق و خیر و جمال مطلق دست یابد. روح انسان اگر به چنین معرفتی دست یابد از بهجت و لذّت وصف ناپذیری بهرهمند میشود كه مقایسه آن با لذایذ حسّی، زشت و مسخره خواهد بود. امّا این روح مادامی كه گرفتار حجاب تن و اسیر جاذبههای حیات حیوانی است از این گونه لذّت و بهجت باخبر نخواهد شد، چنان كه اگر به این كمال هم دست نیابد مادامی كه در حجاب تن است احساس رنج نخواهد كرد تا زمانی كه مرگ فرا رسد. با فرا رسیدن مرگ حجاب تن كنار رفته، موانع ادراك زایل میگردد. در نتیجه روح انسان به كمال یا نقصان خود پی برده، غرق در لذّت شده یا گرفتار رنج و عذاب خواهد شد، لذّت و رنجی كه هرگز با لذایذ و دردهای جهان مادّی قابل مقایسه نیستند.»
بیم مرگ
ترس از مرگ، كاملاً طبیعی است. چنان كه عشق و دلبستگی به زندگی كاملاً طبیعی است. از هر چه بترسیم به خاطر آن است كه به كمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید میكند. ما از شكستها، بدبختیها، فقر، جهل و بیماریها بیمناكیم برای این كه با وجود نواقص و كاستی در زندگی و وسایل و اندامهای خود، حالت طبیعی زندگی را از دست میدهیم. یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم امّا بیماری، شكست و ضعف و نقص، فعالیت حیاتی را با مشكل روبرو ساخته، ما را از بهرهمندی كامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم میسازد.
امّا این كاستیها و بیماریها وقتی مخوف و خطرناك جلوه میكنند كه ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است. برای این كه بیماری اصل حیات را قطع نمیكند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست. امّا اگر به مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع میكند خطرناكتر و ترسناكتر میگردد. ترس از مرگ علل و جهات مختلفی دارد كه ما با ملاحظه گنجایش مقاله به مواردی از آنها اشاره میكنیم:
● علل ترس از مرگ
۱ـ عشق به زندگی
علی علیهالسلام میفرماید:
«و اعلموا أنَّه لیس من شیء الاّ و یكاد صاحبه یشبع منه و یملُّه الاَّ الحیاهٔ فانَّه لا یجد فی الموت راحهٔ؛ توجّه كنید كه انسان سرانجام همه لذّتهای دنیا سیر میشود، جز لذّت زندگی؛ برای این كه هیچ كس در مرگ آسایش نمیبیند.»
چنان كه گفتیم حتّی عرفا و اولیای الهی این نكته را قبول دارند كه نظام ادراكی یعنی هوش و حواسّ ما بر محور حیات دنیوی تنظیم شدهاند، بنابراین تا از هوش و حواسّ بهره مندیم، حیات دنیوی و لذایذ آن ارج و منزلت خود را از دست نمیدهد. یك انسان متعادل زندگی را دوست میدارد، جهان و زیبائیهای آن را دوست میدارد و آرزو میكند كه بتواند برای همیشه زنده بماند.
انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمیكند و معذور هم هست برای این كه عشق به زندگی یك عشق غریزی و نهادی است.
انسان زندگی را حتّی در شرایط تلخ و ناگوار هم بر مرگ و تلخیهای آن ترجیح میدهد. صائب تبریزی میگوید:
هر چند تلخ میگذرد روزگار عمر زهری است زهر مرگ كه شیرین نمیشود
۲ـ دست نیافتن به آرزوها و اهداف
امام علی علیهالسلام مرگ را عامل دستنیافتن آدمی به آرزوها و اهداف خویش میداند و میفرماید:
«فانّ الموت... مباعد طیّا مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله میشود.»
بنابر تحقیقات آماری برخی از محققان غرب، بسیاری از افراد مورد سؤال، دلیل خود را برای گریز از مرگ، در این نكته دانستهاند كه مرگ مانع تحقق هدفها است برای عدّهای شماره سالهای عمر مهمّ نیست، بلكه این مهم است كه انسان به كدام هدف دست یافته است؟ به دانشمندی گفتند: تا كی میخواهی زنده بمانی؟ گفت: آن قدر كه بتوانم نوشتن این دو كتاب را كه در دست دارم به پایان برسانم.۳ـ كیفیت مرگ
یكی دیگر از عوامل ترس از مرگ، نگرانی و ترس از چگونگی مرگ است. این چگونگی گاهی به خود مرگ مربوط است و گاهی به شرایط و موقعیت مرگ.
الف ـ ترس از چگونگی خود مرگ
چنان كه گذشت، هیچ انسانی، مرگ را نیازموده است. بنابراین طبیعی است كه انسان نگران چگونگی مرگ و جان دادن باشد. چون نمیداند كه جان دادن چیست و جدائی جان از جسم چگونه است، مرگ با همه هیبت و سطوتش میآید و ما چیزی از آن نمیدانیم جز آن كه:
«میهمانی است ناخوانده و ناخوشایند! هماوردی شكست ناپذیر كه میكشد و قصاص نمیشود! دامش را همه جا گسترده، با لشكر درد و رنج محاصره مان كرده، از هر سو هدف تیر و نیزه مان قرار میدهد. كابوس مرگ، با قدرت تمام، به حریم هستی انسان تجاوز كرده. بی آن كه ضربتش خطا كند در هالهای از ابهام و تیرگی و با لشكری از بیماریها و دردهای جانكاه، و با انبوهی از مشكلات سایه سنگین خود را گسترده، طعم تلخش را میچشاند.»
ب ـ ترس از شرایط و موقعیت مرگ
انسان گاهی علاوه بر خود مرگ، از شرایط خاصّ مرگ نیز نگران میشود، مانند مرگ تصادفی و نابهنگام، مرگ با بیایمانی، مرگ در بستر نه در میدان جهاد، مرگ پس از بیماری طولانی، كشته شدن به دست دیگران، مرگ در غربت و تنهایی و امثال اینها.
امام علی علیهالسلام نگران مرگ در بستر استراحت و در مخالفت امر خداست و از این رو میگوید:
«انَّ اكرم الموت القتل. والذّی نفس ابن ابیطالب بیده، لألف ضربهٔ بالسَّیف أهون علیَّ من میتهٔ علی الفراش فی غیر طاعهٔ اللّه؛ همانا گرامیترین مرگها كشته شدن در راه خداست. بدان كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربت شمشیر خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن نه در طاعت خدا.»
۴ـ حوادث پس از مرگ
یكی دیگر از عوامل نگرانی و ترس و اضطراب مردم نسبت به مرگ، نگرانی از حوادث پس از مرگ است. قسمتی از این حوادث مربوط، به این دنیاست از قبیل: بیسرپرست ماندن كودكان، ازدواج همسران، تقسیم و تصرّف اموال، كامیابی دشمنان، فروپاشی تن و... و قسمتی مربوط به آن دنیاست از قبیل: عذاب قبر و مشكلات حساب و كتاب اخروی.
ابنسینا عوامل و اسباب ترس از مرگ را از دیدگاه اشخاص مختلف به شرح زیر مطرح میكند:
الف ـ عدهای از مجهول و مرموز بودن مرگ میترسند.
ب ـ گروهی از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشی شدن بدن بیمناكند.
ج ـ و بعضیها از نابودی مطلق جسم و روح میترسند.
د ـ و برخی از درد و رنج جان دادن نگرانند.
ه·· ـ و جمعی از عذاب بعد از مرگ میترسند.
و ـ و گروهی از جدایی از مال و جاه و لذایذ و خوشیهای زندگی بیمناكند.
۵. نگرانی از نقص و كمبود عمل.
انسانهای با ایمان در هر شرایطی كه باشند اعمال خود را ناچیز دیده و از این بابت نگرانند. علی علیهالسلام میفرماید:
«ینبغی للعاقل ان یعمل للمعاد و یستكثر من الزّاد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه»
همین افزودن بر زاد و توشه همیشه مورد تأكید انبیا و اولیا بوده است و توشه را هر چه زیادتر هم باشد نسبت به طولانی بودن راه ناچیز شمردهاند.
علی علیهالسلام میفرمایند:
«آگاه باش كه راهی سخت و دراز در پیش داری كه توفیق شما در پیمودن این راه در گرو آن است كه به شایستگی بكوشی و تا میتوانی توشه برگیری و بار گناه خود را سبك گردانی كه سنگینی آن در این راه دشوار، رنج آور است. پیشاپیش تا میتوانی به آن سرای توشه بفرست. مستمندان را یاری رسان تا بدین وسیله توشهای بر دوش آنان بگذاری كه روز قیامت به تو باز گردانند تا میتوانی انفاق كن و برگ عیشی به گور خویش بفرست. اگر از تو وام خواهند غنیمت بشمار كه اگر به وامی دست كسی را بگیری در روزهای سخت آن دنیا، دست تو را بگیرند. بدان كه در پیش روی تو گردنههای صعب العبور وجود دارد كه تا میتوانی باید سبك بار بوده و توشه راه داشته باشی.»
۷. كثرت گناه
یكی دیگر از عوامل نگرانی مؤمنان از مرگ زیادی گناهان است. حضرت علی علیهالسلام میفرمایند:
«چنان مباش كه به خاطر گناهان زیاد خود مرگ را ناخوش داری.»
بنابراین اگر گناهكار نباشی باید همانند مولا از مرگ باك نداشته باشی كه تو به سوی آن بروی یا او به سوی تو گام بردارد.
۸. بیم از مرگ بیفضیلت
اگر چه همه اقسام مرگ، مرگ اند؛ امّا به لحاظ فضیلت مرگ با مرگ دیگر تفاوتی دارد از زمین تا آسمان. علی علیهالسلام ، آرزومند شهادت بود و مرگ در بستر را دوست نمیداشت. او در این باره میگوید:
«مرگ چنان با سرعت و جدّیت در تعقیب ماست كه چه ایستادگی كنیم و چه بگریزیم، بر ما دست خواهد یافت. با ارجترین مرگها نزد من، كشته شدن با شمشیر(شهادت) است.سوگند به خداوندی كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست، اگر هزار شمشیر بر سرم بخورد، برایم آسانتر از آن است كه در بستر بمیرم و نه در راه فرمان خدا.»
البتّه برای مردم عادی، مرگ در وطن مألوف، خانه شخصی، در بستر و میان فرزندان و خویشاوندان مطلوب است؛ امّا مرگ در میدان و شهادت در راه خدا چیز دیگری است.
۹. بیم از مرگ پیش از توبه
امام علی علیهالسلام میفرمایند:
«مسوِّف نفسه بالتَّوبهٔ من هجوم الاجل علی اعظم الخطر»
از آنجا كه انسان مدام در معرض خطا و گناه است، خدای مهربان براساس همین طبیعت غیر معصوم انسان، برای جبران وی، همیشه توبه و عذر او را پذیرفته، بر گناهانش قلم عفو میكشد.
علی علیهالسلام میفرماید:
«حاصل توبه، جبران گستاخیهای نفس است.»
امّا انسان به اقتضای هوا و هوس، از این فرصت هم، غالبا بد بهرهبرداری میكند. بدین سان كه او باز بودن در توبه را دستآویز ادامه اعمال خلاف خود قرار داده، به امید توبه، در ارتكاب گناه گستاخ و بی پروا میگردد. امّا در عمل، گناه نقد شده و توبه نسیه میگردد. علی علیهالسلام در این باره میفرمایند:
«اگر پای لذت و شهوتی در میان باشد، به گناه شتافته و در توبه درنگ میورزند.»
چنین انسانهایی غالبا هم قصد توبه دارند، امّا به پیروی از هوس آن را به تأخیر میاندازند. گاه به توبه موفق میشوند و گاهی هم به وسیله مرگ غافلگیر شده، پیش از آن كه توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا میروند.
در اینجا نكته حسّاسی هست كه نباید از آن غفلت كرد و آن اینكه مرگ نقطه پایان خطوط دفتر شخصیت انسان است. علی علیهالسلام پس از بحثی در اقسام ایمان و تقسیم ایمان بر دو قسم پایدار و ناپایدار، میفرماید كه:
«اگر از كسی بدتان آمد و خواستید كه او را از دایره دلبستگیهای ایمانی خود بیرون كنید، تا فرا رسیدن مرگش درنگ كنید! و چون بر حالتی كه بود بمیرد دیگر وقت آن است كه بیزاری جوئید.»
۱۰. ترس از مرگ در كفر و گمراهی
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«اتَّقُو اللّه حق تقاته ولاتموتنّ إلا وأنتم مسلمون.» آل عمران / ۱۰۳
علی علیهالسلام در خطبهای پس از بحث ظریف و دقیقی درباره توحید و تقوا و پس از یك ارزیابی مفصّل از دنیا و آخرت، سرانجام سخنش را با این آیه پایان میبخشد كه:
«از خدا چنانكه شایسته است، پروا كنید و بكوشید كه جز بر مسلمانی نمیرید.»
بدون تردید از همه بدتر مرگ در حال كفر و گمراهی است. علی علیهالسلام با بیانی لبریز از احساس درد از مردمی كه به چنین سرنوشتی گرفتارند مینالد.
او درباره مردم دوران جاهلیّت میگوید كه:
«هیچ حریمی را حرمت نمینهادند فرزانگان را در میانشان ارج و منزلتی نبود. به دور از نظام دینی زندگی كرده و در حال كفر جان میسپردند.»
شوق مرگ
امام علی علیهالسلام میفرمایند:
«و اللّه لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدی امّه؛ به خدا سوگند، پسر ابوطالب از مرگ بیپژمان است. بیش از آنچه كودك پستان مادر را خواهان است.»
۱ـ چرا شوق؟
خوشا دمی كه از آن چهره پرده برفكنم حجاب چهره جان میشود غبار تنم
كه در سراچه تركیب تخته بند تنم چگونه طوف كنم در فضای عالم قدس
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیّر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بیصبرانه در انتظارش نباشیم.
ما این دنیا را وقتی دوست میداشتیم كه از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم. اكنون میدانیم كه:
«این دنیا برقش بیفروغ و اساسش بر دروغ است. و اموالش در معرض غارت و تاراج است. چونان عشوه گر هرزهای است كه به كس وفا نمیكند و همچون مركب سركش از كسی فرمان نمیبرد. دروغگویی خیانتكار، ناسپاسی حق نشناس و دشمنی حیله گر است. حالاتش ناپایدار، عزتش ذلّت، جدّش بازی و سرافرازیش سرافكندگی است. سرای جنگ و غارت، تبهكاری و نابودی و ناخوشی و ناآرامی است. وصلههایش به هجران پیوسته، راههایش حیرت زا، پناهگاههایش ناپیدا و سرانجام امیدهایش نومیدی است.»
امّا در آن سوی این جهان، جهانی است، ازلی و ابدی، كه اگر انسان با آگاهی و آمادگی وارد آن جهان شود، بهقول حضرت:
«آنجا را اسرای پایدار و محل امن و آسایش خواهد یافت. جایگاه پاكان و نیكان و اولیای برگزیدهای كه قرآن كریم آنجا را ستوده و ساكنان آن را برگزیده و بزرگ داشته و انسان را به آنجا فرا خوانده و راهنمایی كرده است.»
علی علیهالسلام در وصف بهشت میگوید:
«اگر خیالی از بهشت را چنانكه وصف شده تصور كنی از هر چه در دنیاست دلسرد میشوی اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و بر سر آرزوها و امیال نفسانی خود نسبت به لذتها و مناظر زیبای جهان پا میگذاری. اگر درباره درختان بهشتی اندیشه كنی كه چگونه شاخههای آنها با وزش نسیم میرقصند و ریشههاشان در تودههای مشك پنهانند بر كنار رودهای زلال و خوشههایی از گوهرهای آبدار و میوههای گوناگونی كه از هر طرف جلوه میكنند غرق حیرت میشوی. شاخههای پر میوه بدون زحمت در دسترس تو قرار میگیرند تا هر چه خواهی بر چینی. مهمانداران بهشت و خدمتگزاران آن لحظهای از آن كاخها و ساكنانشان غفلت نكرده و مدام با طعامهای لذیذ و شرابهای گوارا پذیرایی میكنند. ساكنان آن دیار مورد تكریم خداوند بوده از هر گونه، دگرگونی و انتقال در امانند. اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجّه كنی از دل و جان در اشتیاق آن سامان خواهی بود. و چون مرگ و قبر در و دروازه آن دیارند، آرزو خواهی كرد كه از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند.»
در اینجا نكتهای را یادآور میشوم كه مرگ برای افراد غیر مؤمن نیز باید ارزش خود را داشته باشد. ارزش مرگ برای افراد غیر مؤمن و برای كسانی كه بقای روح و دنیای پس از مرگ را قبول ندارند از چند جهت میتواند مورد توجّه قرار گیرد:
«یكی این كه همین مرگ، آنان را از ادامه زندگی حیوانی و افزودن بر گناه و تبهكاری خویش باز میدارد. خداوند كریم میفرماید: «كافران چنین نپندارند كه فرصت زندگی به سود آنان است، نه! بلكه ما به آنان فرصت میدهیم تا بر بار گناه خود بیفزایند و به عذاب سخت و سنگینی گرفتار آیند.» آل عمران / ۱۷۸
علی علیهالسلام میفرماید:
«انّ فی الموت لراحهٌٔ لمن كان عبد شهوته واسیر أهویته، لانَّه كلَّما طالت حیاته كثرت سیِّئاته و عظمت علی نفسه جنایاته.»
۲. توصیف شوق مرگ
امام علی علیهالسلام میفرماید:
«و انَّ احبَّ ما انا لاق الیَّ الموت؛محبوبترین چیزی كه در انتظارش هستم مرگ است.»
بگفت ای بیخبر مرگ از چه نامی زندگانی را یكی پرسید از سقراط كز مردن چه خواندستی
كه گردونها و گیتیهاست ملك آن جهانی را اگر زین خاكدان پست روزی بر پری بینی
اگر مرگ را چنان دریابیم كه علی علیهالسلام دریافته بود؛ باید در عین نگرانی از كمتوشهگی و در عین تلاش برای تدارك ذخیره آخرت، بیصبرانه در انتظار مرگ مطلوبی باشیم كه ما را از تنگنای جهان خاكی به بیكران ساحت غیب انتقال دهد. علی علیهالسلام میفرماید:
«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی كه اگر فرار بكنید شما را در مییابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان میآید. و اگر فراموشش كنید، او شما را از یاد نمیبرد.»
بنابراین دلبستگی انسان به زندگی دنیوی، براساس میزان مرگاندیشی وی تنظیم میگردد. اگر دنیا زده بود كه به مرگ نمیاندیشد. بیتردید رویاروی چنین كسی با مرگ بسیار نامطلوب خواهد بود. برای این كه چنین شخصی برای حیات اخروی آمادگی نداشته و ذخیره لازم را نیندوخته است. علی علیهالسلام در نامهای به حارث همدانی میفرمایند:
«سخت بپرهیز از این كه وقتی مرگ به سراغ تو آید كه در جستجوی دنیا از خدا گریخته باشی.»چنانكه شوق مرگ، از محبت دنیا در دل انسان میكاهد:
«هر كه مرگ را در برابر خود مجسّم كند، به امور دنیوی زیاد توجّه نمیكند.»
اشتیاق انسان به مرگ یك حالت بسیار شگفتانگیز و اعجاز گونه است برای این كه هر انسانی چنان كه گذشت به زندگی علاقمند است و اگر كسی سودای مرگ در سر بپروراند حتما به مقامی رسیده كه دیگران نرسیدهاند و چیزهایی دریافته كه دیگران در نیافتهاند. در قرآن كریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است.
خدای سبحان در خطابی به قوم یهود میفرماید:
«بگو ای یهودیان اگر از میان مردم تنها خود را دوستان خدا میدانید، پس آرزوی مرگ كنید اگر راست میگوئید.» جمعه / ۶
علی علیهالسلام به حارث همدانی میفرمایند: «مرگ را جز با شرایط مطمئن آرزو مكن و خود در موردی چنین میفرمایند:
«من با بصیرتی از درون و یقینی كه خدایم بخشیده است در گمراهی آنان و راه راستی كه برگزیدهام آگاهم. مشتاق دیدار پروردگار و امیدوار پاداش نیك او هستم.»
انسان وقتی واقعا مشتاق مرگ میگردد كه بهیقین دریابد كه او گر چه در این جهان خاكی پدید آمده است؛ امّا از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد. و چنین كسی در حقیقت به قول مولا علی علیهالسلام :
«پیش از آن كه بدن از این جهان خاكی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاكدان پرواز كرده است.»
حقیقت زندگی از منظر مرگ
در این قسمت، مرگ را با نگاه آسمانی و عمیق مولا علی علیهالسلام مینگریم. نگاهی كه حقیقت را ناب و روشن میبیند.
زندگی هم آغوش مرگ
علی علیهالسلام ، مرگ را از زندگی جدا نمیداند. آن كه مرگ را نشناس در حقیقت زندگی را نمیشناسد. و كسی كه زندگی را بشناسد، مرگ را نیز در حد توان شناخته است.
حیات دنیوی و هستی زمانی ـ مكانی این جهان خاكی، نهاد و درونمایهاش دو چیز است و بس: آمدن و رفتن، هستی و نیستی، كون و فساد، تجدّد و تصرّم. این نكته را فرزانگان تاریخ همیشه مورد تأكید قرار دادهاند. هراكلیتوس در قرن پیش از میلاد میگفت: در یك رودخانه بیش از یك بار نمیتوان وارد شد.
این حقیقت را اهل كلام با تعبیر تجدد امثال و عرفای اسلام براساس عدم امكان تكرار در تجلّی الهی، و صدر المتألهین براساس حركت جوهری مطرح كردهاند. بنابراین مرگ نیز همانند زندگی، برای این جهان خاكی به منزله عنصر تركیبی و درون مایه است.
علی علیهالسلام در جای جای نهجالبلاغه ما را به این حقیقت آشكار توجّه میدهد كه نمونهای از آنها را در اینجا میآوریم:
«و احذركم الدُّنیا فانَّها منزل قلعهٔ، و لیست بدار نجعهٔ. قد تزیَّنت بغرورها، و غرَّت بزینتها، دارها هانت علی ربِّها، فخلط حلالها بحرامها، و خیرها بشرِّها، و حیاتها بموتها، و حلوها بمرِّها.»
در این بیان رسا، مولای متَّقیان ما را با حقیقت دنیا آشنا میسازد تا دل در آن نبندیم. برای این كه منزلگاهِ سفر است، نه سرای اقامت. جلوهاش بر غفلت استوار است و جمالش بر فریب. بساطی است كه نزد خدا ارج و منزلت ندارد زیرا كه حلال آن با حرام آمیخته و خیرش همراه شرّ بوده و زندگیش با مرگ هم آغوش است تلخ و شیرینش جدا از هم نیستند.
علی علیهالسلام در جایی دیگر میفرماید: «سروش غیب پیوسته آواز میدهد كه: سرانجام زایش مرگ، و پایان گردآوری فروپاشی و نهایت آبادانی ویرانی است.»
و چه بیانی زیباتر و رساتر از این: جهان خاكی چنان است كه هستی آن، بر نیستی استوار است. نسلی میرود كه نسلی دیگر به جای آن میآید. این عروس هزار داماد، شوهری را میكشد و شوهری دیگر اختیار میكند. علی علیهالسلام در این باره میفرمایند:
«ای مردم در حقیقت شما در این دنیا آماج تیرهای مرگید. هر جرعه این جهان خاكی، گلو گیر و هر لقمهاش پر از خرده استخوان است. در این جهان خاكی تا نعمتی از كف ندهید به نعمتی نمیرسید. از عمر شما، هر روز نو كه ببینید بر ویرانی روز دیگر استوار است. هر برگ تازه و هر رویش تازه به دنبال خزان برگ دیگر و درو شدن گیاهان دیگر است. ریشههایی در گذشتهاند كه ما شاخههای آنان هستیم. و چگونه ممكن است كه ریشهها بروند و شاخهها برقرار مانند.»
علی علیهالسلام پس از بیان مؤكّدی درباره جدّی گرفتن مرگ و نادیده گرفتن عوامل عبرت آموزی، در رابطه زندگی دنیا با حیات اخروی میفرمایند:
«در زندگی دنیوی، پیشتاز پرهیزگاران باشید و رفتار خود را هماهنگ با زندگی بهشتی خود سامان بخشید. زیرا كه دنیا سرای همیشگی شما نیست. گذر گاهی كه بتوانید از آن زاد و توشه برگیرید. پس با تلاش پیگیر، اسب سفر را زین كرده نگهدارید.»
نقش مرگ در زندگی متعالی انسان
امام علی علیهالسلام در بخشی از وصایای خویش به فرزندشان امام حسن علیهالسلام مینویسند:
«مبادا فریفته شوی كه بینی دنیاداران به دنیا دل مینهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر میجهند.»
چنانكه گذشت، حیات دنیوی ما یك واقعیت است و وابستگی انسان را به این حیات دنیوی نمیتوان نادیده گرفت و تحقیر كرد. و نیز باید، حیات اخروی را هدف اصلی قرار داده، همه زندگی دنیوی را براساس تدارك سعادت اخروی، تنظیم كرد. بنابراین، زندگی مشروع و مطابق عقل و منطق آن است كه در عین جدّی گرفتن حیات زودگذر دنیوی بتواند برای حیات ابدی اخروی هم برنامه ریزی كند. مشكل اصلی انسان برای دست یافتن به حیات متعالی جاذبه حیات دنیوی است. جاذبههای حیات دنیوی امكان دارد كه هر انسانی را چنان به خود مشغول كند كه اصلاً به یاد آخرت و زندگی دیگر نیفتد.
همه این جاذبهها در نقش آرزوهای انسان جلوه گر میشود. بنابراین برای روشن شدن موضوع باید نخست درباره آرزوهای انسان بحث كرده سپس نقش مرگ را در روی كرد انسان به حیات معنوی توضیح دهیم:
۱ـ انسان و آرزوها
امام علی علیهالسلام درباره تأثیر آرزوهای نفسانی و دور و دراز بر زندگی انسان میفرمایند: بدانید كه آرزوهای نفسانی، عقل را به غفلت وادارد و یاد خدا را به فراموشی سپارد. پس آرزوی نفسانی را تكذیب كنید كه فریب است و صاحبش فریفته شده.
آرزوها اگر به موقع مهار نشوند انسان را به حیوان و حیات انسانی را به زندگی جانوری تبدیل میكند و این همان وضعیت خطرناكی است كه نهایت سقوط انسان را نشان میدهد. و او را زندانی این حیات حیوانی میسازد كه از آن به اخلاد تعبیر میكنند. علی علیهالسلام در بازگشت از جنگ صفّین در یكی از روستاهای بین شام و عراق به نام «حاضرین» نامه مفصّلی به فرزندش امام حسن نوشته است. به نظر میرسد كه این نامه یك درد دل است از نوع همان درد دلها كه با چاه داشت! برای این كه فضای نبرد صفّین در طوفانی از آز و آرزومندی دنیوی انسان غرق بود. علی علیهالسلام عملاً فریب خوردن و غفلت انسانها را با چشم خود میدید. او میدید كه چگونه معاویه، عمر و عاص و صدها صحابی، به چیزی جز دنیا و لذایذ دنیوی نمیاندیشند و جز رؤیاها و آرزوهای جاه و مال، چیزی نمیفهمند. مرز نهایی دانش و اندیشه شان جز حیات حیوانی نبوده و هدف نهائی تلاش و كوششان جز جاه و مال نیست. از این جهت این خطبه، در عین حال كه یك درد دل است، هشدار هم هست. با تعبیرات بسیار تند و صریح كه نشان دهنده نگرانیهای آن حضرتاند. اینك بیان مولا:
«مبادا كه دنیا زدگی مردم و سگ ستیزی آنان بر سر جاه و مال دنیا تو را بفریبد... این دنیا زدگان همانند سگهای هارند كه به جان یكدیگر افتادهاند. نیرومندشان ناتوان را میخورد و بزرگشان بر كوچكشان رحم نمیكند.»
علی علیهالسلام نحوه نگرش انسان به دنیا را معیار آگاهی و بینائی او میداند.
«و انّما الدُّنیا منتهی بصر الاعمی، لا یبصر ممَّا و راءها شیئا، و البصیر ینفذها بصره، و یعلم أنَّ الدَّار وراءها. فالبصیر منها شاخصٌ و الاعمی الیها شاخصٌ. و البصیر منها متزوِّد، و الاعمی لها متزوِّد؛ دنیا، آخرین نقطه دید كوردلان است كه در آن سوی دنیا چیزی نمیبینند. امّا صاحبان بصیرت نور بینائیشان، ساحت دنیا را درنوردیده، سرای جاویدان را در آن سوی دنیا میبیند. به همین دلیل است كه انسان آگاه به دنیا دل نمیدهد؛ در حالی كه همین دنیا برترین منظور و مقصود كور دلان است. اهل بصیرت از دنیا توشه میگیرند؛ در حالی كه اهل غفلت، همه چیز را وسیله به دست آوردن دنیا قرار میدهند. و چون مدّتی بدین سان بگذرد، یاد آخرت كلاًّ فراموش شده، جز آرزوها و اهداف دنیوی، چیزی مورد توجّه انسان قرار نمیگیرد.»
علی علیهالسلام در این باره میفرمایند:
«مرگ را كلاً از یاد برده و دل به آرزوهای فریبنده سپردهاید! به دنیا بیش از آخرت دل داده در عشق زندگی گذران حیات جاودان را به دست فراموشی سپردهاید! شما كه به ظاهر زیر پرچم دین خدا گرد آمدهاید، دلیل پراكندگیتان، جز پلیدی درون و بداندیشی نیست. به یاری هم نمیشتابید، خیر خواه یكدیگر نیستید، چیزی به همدیگر نمیبخشید و همدیگر را دوست نمیدارید از سود اندك دنیائی شادمان گشته و از زیان بسیار اخروی غمگین نمیشوید. و چون از دنیای شما چیزی كم گردد، چنان بیقرار و پریشان میشوید كه آثار آن بر چهرهتان آشكار میگردد. گویی كه همیشه در این جهان ماندگارید و امكانات آن مدام در اختیار شما خواهد بود!... در غفلت از حیات اخروی همدل و در دنیا زدگی همداستانید.»
۲ـ نقش مرگ در رویكرد انسان به حیات معنوی
امام علی علیهالسلام میفرمایند:
«به یقین بدان كه تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت، و از اَجل روی نتوانی برتافت، و به راه كسی هستی كه پیش از تو میشتافت.»
دل دادن انسان به دنیا یك امر كاملاً عادی است. این دلدادگی، باعث میشود كه انسان به كلّی از حیات اخروی خود، غفلت ورزد. دنیا را اصیل، ارجمند و جاودانه پنداشته، جز همین زندگی دنیوی به چیزی نیندیشد.
از دیدگاه مولای متقیان علی علیهالسلام نیز، مرگاندیشی انسان را از اسارت حیات دنیوی و فریب لذایذ مادی نجات میبخشد. در همین عبارت كوتاهی كه از آن حضرت در آغاز این مسأله نقل كردیم، همین نكته مطرح شده است.
ایشان به فرزندشان امام حسن علیهالسلام مینویسند:
ـ به آرزوی خود نخواهی رسید. لحظهای بعد از فرارسیدن اجل، زنده نخواهی ماند. سرنوشت تو، جدا از سرگذشت پیشینیان نیست.
اساس زندگی دنیا و شیرینی آن دل دادن به آرزوهاست. همه انسانها با امیدها و آرزوهایشان دلخوشند. اگر برای فردا، ماه و سال و سالهای آینده، آرزویی نداشته باشیم، شوق و علاقه به آینده را از دست میدهیم. این همه برای روزها، ماهها و سالهای آینده، دل بسته و برای رسیدن به آنها لحظهشماری میكنیم، به خاطر آن است كه آن روزها و ماهها و سالها، بستر كامیابیها و به آرزو رسیدنهای ما هستند.
روز و شب را میشمارم، روز و زان شبی كه وعده كردی روز وصل
اگر این وعدهها و آرزوهای وصال و امید نباشند، ما روز و شب به شمارش لحظهها نمیپردازیم.
بنابراین اساس حیات دنیوی همین آرزوهاست. امّا علی علیهالسلام به فرزندش یادآور میشود كه:
ـ «به آرزویت نمیرسی»!
این هشدار یعنی چه؟ اگر آرزوها دست یافتنی نباشند كه انسان به آنها دل نمیدهد. و این همه آرزوی گوناگون خودمان و دیگران كه به آنها دست مییابیم پس معنی این هشدار چیست كه انسان به آرزویش نخواهد رسید. برای روشن شدن مطلب باید توجّه داشت كه چنانكه گفتیم، اساس زندگی و دلخوشیهایش، همین آرزوهایند. و انسان همیشه دو نوع آرزو دارد. آرزوهای كوتاه مدّت و دراز مدّت. و معمولاً آن قسمت از آرزوهای كوتاه مدّت و یا دراز مدّت كه انسان به آنها میرسد جنبه هدف بودن و شور آفرینی خود را از دست میدهد. و غالبا انسان به هر آرزویی كه میرسد شور و اشتیاقش را نسبت به آن از دست میدهد و موضوع برایش یك امر عادی میگردد و از آن مهمتر این كه همین آرزوی برآورده شده خود منشأ دهها آرزوی دیگر واقع میشود. مثلاً اگر جوانی به آرزوی خود، در مورد ازدواج برسد، دیگر این ازدواج برای او عادی شده و در عین حال زمینه آرزوهای متعدّد دیگر را فراهم میآورد؛ از قبیل آرزوی داشتن فرزند، خانه دلخواه، امكانات مناسب، شغل آبرومند، موقعیّت اجتماعی و...
و نكته دوم همان است كه علی علیهالسلام به دنبال همین مطلب مطرح كرده و به فرزندشان مینویسند:
«لحظهای پس از فرا رسیدن اجل زنده نخواهی ماند.»● علی و درس مرگاندیشی
علی علیهالسلام مرگ را حقیقتی میداند كه هیچ گونه شوخی و بازی را برنمیتابد، با صدای بلند فرا میخواند و به سرعت ما را پیش میراند. در این مسأله جای تردید نیست. آنچه میخواهیم تا حدودی توضیح دهیم، ارتباط مرگ و زندگی است. این موضوع بسیار مهمّ یعنی زندگی در ارتباط با مرگ را بر پایه تعالیم فوق بشری مولا علی علیهالسلام ، ضمن چند فصل آتی به بحث میگذاریم:
● رابطه مرگاندیشی و عشق به زندگی
۱ـ زندگی زیباست
چنانكه گذشت، زندگی برای همه جانداران و بخصوص برای انسان زیبا و دوست داشتنی است. و ارج و منزلت زهد و پرهیز هم از همین جاست. یعنی اگر زندگی جاذبه نداشت و لذایذ آن مورد عشق و علاقه انسان نبود، تكلیف به زهد و پرهیز از آن لذایذ معنی و منزلتی نداشت. كسی را به نخوردن سمّ و كثافت تكلیف نمیكنند و پرهیز انسان هم از سموم و مواد تلخ و ناگوار، یك امر طبیعی است. و هیچ كس نمیتواند به این امر افتخار كند و انتظار پاداش و تحسین داشته باشد.
بنابراین زندگی و لذایذ آن برای همه، زیبا و جاذبهدارند. ارج و منزلت تقوا و پرهیز هم در همین است كه انسانی پا بر سر تمایلات و شهواتش میگذارد.
در مورد انفاق پیاپی مولا علی علیهالسلام به مسكین و یتیم و اسیر، برای نشان دادن اهمیت این كار، قید بسیار لطیفی در آیه مربوطه آمده استكه: «ویطعمون الطعام عَلی حُبِّهِ» انسان/ ۸ غذای خود را «با این كه به آن علاقه داشتند» میبخشند. بدیهی است كه بخشیدن غذای اضافی و چیزی كه آدم دلش نمیخواهد چندان اهمیتی ندارد، این اهمیت دارد كه كسی با سه شبانه روز گرسنگی و با تمام میلش به طعام آن را به دیگران ببخشد.
بنابراین دل دادن انسان به زندگی كاملاً طبیعی است چنانكه افراط در این دلدادگی كه ما آن را دنیازدگی مینامیم كاملاً طبیعی است. بعثت انبیا و تلاش اولیا بیشتر متوجّه همین هدف است كه انسان را از افراط در عشق به دنیا باز دارد. و اصولاً آزمایشی بودن زندگی دنیا از همین جاست، یعنی این زندگی در حال عادی فریبنده و جذاب است و انسانها را از توجّه به دنیای دیگر باز میدارد و لذا درگیری انسان با این زندگی جنبه آزمایش دارد یعنی هركه بتواند خود را از گرفتار شدن به دنیا نجات دهد شایسته پاداش بزرگی است یعنی حیات جاودان.
۲ـ مرگاندیشی تنها عامل رهائی از ابتذال
مولا علی علیهالسلام این نكته ظریف یعنی ابتذال و روزمرگی انسان را در نامهای به عبداللّه بن عبّاس، چنین توضیح میدهند:
«آدمی گاهی از دست یافتن به چیزی شادمان میگردد كه هرگز از دستش نمیرفت! و از چیزی اندوهگین میگردد كه هیچ گاه اتّفاق نخواهد افتاد
چه قدر از جریان عادی روزگار دلخوش شدهایم! مانند آمدن بهار و گذشتن پائیز و آب شدن برف و تولد فرزند و پا گرفتن و زبان باز كردن او، به ثمر نشستن باغچهمان و امثال اینها! و چقدر نگران حوادثی بودهایم كه هرگز اتّفاق نیفتادهاند، اینها همه نشان دنیا زدگی انسان و روزمرّگی و ابتذال زندگی اویند.
علی علیهالسلام برای پیشگیری از این گونه دنیازدگی و روزمرگی، عبداللّه بن عباس را چنین راهنمایی میفرمایند:
:: موضوعات مرتبط:
مرگ از دیدگاه امام علی(ع) ,
,
:: برچسبها:
مرگ از دیدگاه امام علی(ع) ,
امام علی در موردمرگ ,
سخنان امام علی در مورد مرگ ,
مرگ ,
,
|